و عشق مرا با تو آشنا کرد

عشق مرا پروراند و رشد داد همچون مادری دلسوز و باورم این است که دوری و فراق نردبانی برای روح است و صد البته امید به دیدار سختی این مسیر طولانی و این هجر را آسان می کند و تو میدانی که رسیدن یعنی از خود گذشتن و ...و این آغاز راه است بسم الله....

و عشق مرا با تو آشنا کرد

عشق مرا پروراند و رشد داد همچون مادری دلسوز و باورم این است که دوری و فراق نردبانی برای روح است و صد البته امید به دیدار سختی این مسیر طولانی و این هجر را آسان می کند و تو میدانی که رسیدن یعنی از خود گذشتن و ...و این آغاز راه است بسم الله....

درباره بلاگ

مدت ها بود دلم میخواست در جایی از این دنیا آنچه در دل دارم با خودم مرور کنم و ببینم کجا راه هستم و اصلا در راه هستم یانه این شد که تصمیم به نوشتن کردم البته از وقتی خودم را شناخته ام میدانم که هیچ چیزی مثل نوشتن و خواندن مرا آرام نمی کند ...

بایگانی

۲ مطلب با موضوع «ماموریت تو» ثبت شده است

گاهی که می نشینم و با خودم فکر می کنم،

از  حرف هایی تعجب می کنم

از حرفی که تو اگر بگویی,، لابد غرضی داشتی یا دعوا داری و حرف بی حساب است، اما وقتی که همین را دیگران بگویند، باید ظرفیت داشته باشی. به قول خودشان داغ نکنی و انتقاد پذیر باشی هرچند بی مورد و بی حساب. اما مثل همان حرفها را تو بگویی، همه بی حساب است. چرا بی وقت گفتی؟ چرا؟.. چرا بی جا گفتی؟....و چرا چرا چرا؟

Marefat Sabet
۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۹:۲۲

سخن کوتاه کن ...

حرف هایی هستند که هرچه فریاد هم میزنی توان درک شان تنها برای تو است عیناً شبیه لحظاتی که در خواب فریاد میزنی ولیکن صدایت به جایی نمیرسد.  همه را میبینی که دور و برت هستند حتی نگاهت میکنند اما دریغ...

پاسخی نمیدهند و تو فکر میکنی که نمی خواهند کمکت کنند اما حقیقت این است: آنها اصلا فریادهای تو را نشنیده اند و تنها این تو هستی که میتوانی کاری کنی، قبل از اینکه دیر شود. این ماموریت تو است و تنها تو انتخاب شده ای برای این کار.هر شخصی ماموریتی خاص خودش دارد و باید خودش به مقصد برساند و لا غیر. 

 و تو ....تو اما میخواهی با دیگران بگویی.شاید هنوز ظرف تو آن قدر بزرگ نشده که تاب بیاوری. درست است اما درست تراین است که به جای فریاد زدن ظرفیت خودت را بالا ببری و ظرفی  بزرگتر مهیا کنی و تحملت را بیشتر. صبور باشی .....و .....

میبینی که کم کم آرام میشوی و می پذیری.

آری ...راه را درست آمده ای در واقع بهتر است بگویم حالا درست شد

تو خیلی آرام میشوی، آرامشی عجیب که تاکنون نظیرش را تجربه نکرده ای و البته به خاطر خاصیت عجیب این ماموریت.در ابتدا که بی خبری، به شدت متلاطم و دریای دلت مواج است.

 به اصطلاح درونی طوفانی و بی قرار داری. به در و دیوار میزنی که شانه خالی کنی و راحت ترین کار این است که بگویی نمیتوانم یا کم آوردم. 

اما توکل کن شروع کن به پرورش خودت و روحت را بزرگ کن با یاری خدا.....

خدا خودش کمک میکند و آرام میشوی....

آری باصبوری است که  در طوفانی بس عظیم

 تو به ساحل امن و آرامش میرسی....ماموریتی که به تو محول شده با جان و دل میپذیری و سر تسلیم فرود می آوری. آری تمام رازش خلوص است و تواضع.

Marefat Sabet